گزيده خصائص الامراء

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: گزيده خصائص الامراء: بيان ويژگي هاي امراء منتخَب الهي از آيات و روايات/ محمود بحرالعلوم ميردامادي.

بيان ويژگي هاي اُمراء منتخَب الهي از آيات و روايات (قسمت اوّل)

موضوع بيان ويژگي هاي أمراء منتخب الهي از آيات و روايات

مشخصات نشر: قم: عطر عترت 1388.

مشخصات ظاهري: 72 ص.

شابك: 978-600-8855-42-2

وضعيت فهرست نويسي: فيپا

يادداشت: كتابنامه: به صورت زير نويس

موضوع: اوليا

موضوع: ولايت -- جنبه هاي قرآني

موضوع: ولايت -- احاديث

رده بندي كنگره: BP223/8 /م9خ6 1388

رده بندي ديويي: 297/45

شماره كتابشناسي ملي: 1963403

www.imamalmahdi.com

info@imamalmahdi.com

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

ع وَ هُوَ يَوْمُ التَّبَسُّمِ فِي وُجُوهِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ فَمَنْ تَبَسَّمَ فِي وَجْهِ أَخِيهِ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالرَّحْمَةِ وَ قَضَي لَهُ أَلْفَ حَاجَةٍ وَ بَنَي لَهُ قَصْراً فِي الْجَنَّةِ مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ وَ نَضَّرَ وَجْهَهُ وَ هُوَ يَوْمُ الزِّينَةِ فَمَنْ تَزَيَّنَ لِيَوْمِ الْغَدِيرِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ خَطِيئَةٍ عَمِلَهَا صَغِيرَةً أَوْ كَبِيرَةً وَ بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَائِكَةً يَكْتُبُونَ لَهُ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعُونَ لَهُ الدَّرَجَاتِ إِلَي قَابِلِ مِثْلِ ذَلِكَ الْيَوْمِ فَإِنْ مَات الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عليهم السلام و صلي الله علي سيدنا و مولانا ابي القاسم محمد و آله الطاهرين لاسيما بقية الله في الارضين و لعنة الله علي اعدائهم أجمعين إلي يوم الدين.

به اسم تو مي نويسم

به ياري اسم تو

چرا؟ زيرا خودت اسم را واسطه قرار دادي و در آغاز قرآن، فرمودي «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ و فرمودي وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْني فَادْعُوهُ بِها (1)

و حجت تو امام صادق عليه السلام فرمود: نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَي (2)

و حجت تو امام رضا عليه السلام فرمود: إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شَدِيدَةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (3)

اُمراء

منتخب

سخن پيرامون مقامات «اُمراء منتخَب» است، لذا از كلام خداي متعال كه منتخِبِ پادشاهان هستي است آياتي و از پيامبر اعظم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم و عترت طاهرين عليهم السلام در موضوع اين انتخاب و ويژگيها و خصائص آن، از جمله ويژگيِ حيات بخشي و سعادت آفرينيِ ولايت در جامعه ي بشري و نيازمندي انسان به اين ولايت سخناني مي آوريم، و از او به وساطت اُمراء هستي، محمد و آل محمد (صلوات الله عليهم اجمعين) مدد مي جوييم.

سيد محمود بحرالعلوم - قم مقدّسه

ميلاد حضرت فاطمه زهرا عليها السلام

20 جمادي الثاني/1430

[منظور خدا از خلق انسان]

سخن ما با مؤمنان به غيب و معتقدين به مبدأ و معاد هستي است.

كسي كه ايمان به خداوند متعال يعني بنّا و سازنده ي هستي دارد، ممكن است سؤال كند كه خداي حكيم براي چه منظور و حكمتي انسان را خلق نموده است؟

قرآن كريم مي فرمايد: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون (4)

(و جن و انس را نيافريدم مگر براي اينكه مرا عبادت كنند.)

پس آيه شريفه، دلالت دارد بر اينكه غرض خلقتِ جن و إنس عبادة الله است.

بايد دانست كه عبادت انجام نمي گيرد و محقق نمي شود مگر با معرفت معبود و شناخت چگونگي عبادت كه لايق او جل و علي باشد.

و بديهي است كه معرفت يابي نسبت به مكلِّف (خداي متعال) و تكليف (عبادت) به دست نمي آيد مگر به وحي الهي، اينجاست كه بشر خود را محتاج پيامبر صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم و شارحين وحي يعني ائمه عليهم السلام بايد بداند. (5)

الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ …:

پس، بعد از اينكه انسان معتقد به عالَم غيب شد، نوبت به عمل به دستوران مُنزَل از غيب

مي رسد.

يكي از مهمترين دستورات الهي، دستور «أقم الصلوة» (6) است، خوب صلوة، يك مفهوم ظاهري دارد و آن اركان مخصوصه است، كه بايد مكلّف همواره به اين تكليف عمل نمايد، و يك مفهوم باطني و آن توجه به ولايتِ برگزيدگان الهي، مودت آنان و إقامه ي حق آنان است.

صلوة خاشعين [و يك سوال درباره ي باطن صلوة]

نماز خاشعين، نمازِ «مؤمنين» است كه در سوره مؤمنون بشارت فلاح و رستگاري آنان آمده است:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (7)

به چه دليل باطن صلوة را ولايت و إقامه ي حق صاحبان ولايت مي دانيم؟

پاسخ

اميرالمؤمنين عليه السلام در حديث نورانيت مي فرمايند:

… فَمَنْ أَقَامَ وَلَايَتِي فَقَدْ أَقَامَ الصَّلَاةَ …

قال سلمان: قُلْتُ يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنْ أَقَامَ الصَّلَاةَ أَقَامَ وَلَايَتَكَ؟

قَالَ: نَعَمْ يَا سَلْمَانُ تَصْدِيقُ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَي فِي الْكِتَابِ الْعَزِيزِ: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخاشِعينَ».

فَالصَّبْرُ رَسُولُ اللَّهِ صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم وَ الصَّلَاةُ إِقَامَةُ وَلَايَتِي فَمِنْهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَي «وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ

» وَ لَمْ يَقُلْ و «إِنَّهُمَا لَكَبِيرَةٌ» لِأَنَّ الْوَلَايَةَ كَبِيرَةٌ حَمْلُهَا إِلَّا عَلَي الْخَاشِعِينَ (8)

ترجمه: كسي كه بپا دارد ولايت مرا به پا داشته است نماز را … سلمان عرض كرد:

اي برادرِ رسول خدا! هر كه به پا دارد ولايت شما را به پا داشته است نماز را؟

فرمود: آري اي سلمان!؛ تصديق آن در كتاب خدا آمده است كه مي فرمايد: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخاشِعينَ» پس صبر در آيه مراد رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم است و صلوة برپا داشتن ولايت من است و از همين جهت است كه خداي تعالي نسبت به صلوة مي فرمايد: «إِنَّها لَكَبِيرَةٌ» و نفرموده است «إِنَّهُمَا لَكَبِيرَةٌ» (در اين آيه، خدا امر فرموده كه ياري بجوييد به صبر و صلوة لكن صلوة تنها را فرموده كبيره است يعني بزرگ است، اين است كه در بيان، ضمير مفرد براي صلوة آورده وگرنه بايد ضمير تثنيه كه «إنهما» است به

جاي «إنها» آورده باشد و كبيره بودن ولايت براي آن است كه كسي تحمل آن را نمي تواند بكند مگر كساني كه اهل خشوعند؛ و اهل خشوع شيعيانند كه مستبصر و بينايند و اين براي آن است كه اهل قيل و قالهايي كه از فرقه مرجئه و قدريه و خوارج و غير ايشان از ناصبيها هستند، همه به پيغمبري محمد صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم قائلند و منكر نبوت او نيستند و اختلافي در آن ندارند اما در ولايت من اختلاف كردند و منكر آنند مگر كمي از مردم كه خدا آنها را در كتاب عزيز خود وصف فرموده و گفته است كه «إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخاشِعينَ» يعني ولايت امر بزرگي است و تحمل آن را نمي كنند مگر كساني كه اهل خشوعند و آنها شيعيان مي باشند.

پيروي از سابقان

همه مي دانيم كه سابقان در خيرات (ايمان و اعمال صالحه) پيامبر اعظم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم و عترت آن حضرت (علهيم السلام) مي باشند.

كما قال الله تبارك و تعالي: السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ … (9)

پيروان و مدافعين ولايت معصومين عليهم السلام را قرآن كريم «مصلين» اطلاق مي كند، «ما سَلَكَكُمْ في سَقَرَ، قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (10)

(چه چيز شما را به دوزخ وارد ساخت؟ مي گويند: ما از مصلين نبوديم.)

از امام صادق عليه السلام منقول است: «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ، يعني از پيروان سابقين نبوديم. (11)

پس مصلّي همانطور كه در كتب فقهيه آمده (12): كسي است كه پيرو و دنبال برنده ي اول مسابقه (يعني سابق) حركت مي كند، مصداق اين مطلب، أتباع صاحبان ولايت و پيروان ائمه ي هدايت عليهم السلام مي باشند كه در مسابقه خيرات (13) (يعني ولايت) برنده و

سرفرازند.

مطلب مهمي كه از آيه شريفه استفاده مي شود اينست كه، متابعت نكردن از ولايت و به قول قرآن كريم مُصلّي نبودن، باعث بدبختي انسان مي گردد.

پس اولين فريضه بعد از ايمان، اينست كه شخص مؤمن، در إقامه ي ولايتِ رسول الله و عترت آن حضرت، و پيروي از آن بزرگواران سعي و تلاش نمايد.

مدد گرفتن از رسالت و امامت

مدد گرفتن از دو دستگيره ي آسماني، رسالت و امامت كه در آيه ي شريفه: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» (14) آمده است، براي سعادت بشر كفايت مي كند.

اعتقاد به رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم بعد از اعتقاد به وجود الله تبارك و تعالي، به عنوان آورنده ي قانون الهي و سازنده ي دژ استوار توحيد (حصن) و اعتقاد به ولايت ائمه عليهم السلام (صلوة) به عنوانِ كهوف و نگهبانان اين دژ، سه اصل از اصول اسلام را تشكيل مي دهد.

بديهي است كه اصلِ ولايت بر مستكبرين و مخالفان مباني اسلام سخت و سنگين است، زيرا بقاء مباني اسلام و معارف قرآن با ولايت و صاحب اختياري ائمه و رهبري و ارشادات آن حضرات بوده است.

همين امر باعث شده كه دشمنان اسلام و بيشتر يهود، با علت مبقيه ي دين يعني با ولايت ائمه ي معصومين عليهم السلام به مبارزه برخيزند و با دور نمودن مسلمين از قطب دين، به اختلافات دامن بزنند.

عبادت بي دستور

اگر اقامه ي ولايت كه صلوة خاشعين است در روح و جان ما محقق نشود و تنها مصلي و برگزار كنندگان اركان مخصوصه باشيم، عبادتي بي دستور و از خود انجام داده فردا به سؤال: «ما سَلَكَكُمْ في سَقَرَ …» (15) مسؤول خواهيم بود.

شناخت نمايندگان خداوند

پس از بحث مبدأ شناسي، ما به بحث منهج شناسي مي رسيم و اين بحث، ما را به اصل پيامبرشناسي و امام شناسي سوق مي دهد.

كسب شناخت نمايندگان خداوند متعال، نه فقط به عنوان مدرسين منهج عبادت، بلكه به عنوان عاملين به بندگي خالصانه، و مشوقين عملي به عبوديت، لازم و ضروري است. ادله قرآني و روائي مي گويد:

صلوة به معني اركان مخصوصه و ديگر اعمال عبادي به صلوة باطني يعني همان قبول ولايت اولياءالله و به معرفت ايشان محتاج است.

ما با همين ادله، مدعي اعتقادي بالاتر از اين نيز هستيم، و آن اينست كه موحّد بودن انسان بستگي به قبول ولايت اولياء الله دارد.

فَهُوَ لَكُمْ

اهل مطالعه در علوم قرآني و روشن ضميران دانش رباني مي دانند كه آيه ي شريفه: «إلّا من شاء أن يتخذ إلي ربه سبيلاً» (16) (تنها پاداش من اين است كه كساني بخواهند راهي به سوي پروردگارشان برگزينند.)

به وسيله ي عمل به آيه ي شريفه: «قل لا أسئلكم عليه أجراً إلّا المودة في القربي» (17) تفسير و تبيين مي گردد.

مزد رسالت كه در آيه ي اول، اتخاذ راه ربّ بيان شده است. همان مودت صاحبان ولايت (عترت طاهرين عليهم السلام) است كه در آيه ي دوم مطرح گرديده است.

به تعبير ديگر، موحّد بودن و طي نمودن طريق ربّ، به رهبري و ارشادات عترت عليهم السلام نيازمند است.

قرآن كريم با آيه ي شريفه: «فَهُوَ لَكُمْ» (18) مبشّر سعادتمندي كساني است كه راه را از راهنما مي جويند و در طريق توحيد، با ارشاد امام معصوم حركت مي كنند.

«شعر»

مودّت اصل دين باشد برادر

صفاي دل همين باشد برادر

سخن از آيه ي «أن يَتَّخِذ» گو

ز تأويل مودّت بهره اي جو

مودّت اتخاذ راه ايمان

شده فرض الهي بر مسلمان

به قرآن خدا «فَهوَ لكم» خوان

همه سود مودّت بهر خود دان

بيا رشكي ببر بر جهد عمار

كه نوشد شهد ايمان در برِ يار

بيا درسي بخوان از صبر اَشتر

مودت را ببين در جان قنبر

مودت را ببين در روز عاشور

كلاس درس دين تا نفخه ي صور

استواري در راه ولايت

استقامت در راه ولايت و استواري در طريق امامت، همان پايداري در راه توحيد و خداپرستي است.

يعني كسب معرفت ولي و حجت الهي و استقامت در راه عمل به دستورات او، انسان را به معرفت الله (تبارك و تعالي) مي رساند.

آيه ي شريفه قرآن: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (19) كه سخن از پايداري در راه ولايت و طريقه ي امامت دارد، نتيجه اش همان است كه فرموده است: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (20)

طريقه ي ولايت و راه امامت است كه سلمان و اباذر و بلال مي سازد.

وقتي انسان را از آب خوش گوار محبت و چشمه ي حيات بخش مودت مي نوشانند، گوياي «ربنا الله» مي شود و مُلهَم به الهام ملائكة الله، بدون حزن و ترسي طريقِ بهشت را طي مي كند.

ابواب معارف الهيه

با بيان گذشته به ويژگي باب الله بودن صاحبان ولايت اشاره نموديم.

و اين ويژگي، ويژگيهايي دارد كه يكي از آنها اين است كه انحصاري است.

باب معرفت الله، فقط عترت طاهرين (صلوات الله عليهم أجمعين) هستند.

جامعه بشري اگر خواهان سعادت است بايد از اين راه وارد و در اين دانشگاه به تحصيل معارف الهيه بپردازد. ادله ي قرآني و روائي اين ويژگي فراوان است ولي ما به قدر ظرفيت و كشش غالب، به بيان مطالب مأموريم.

قرآن كريم مي فرمايد: فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوي (21)

كَلِمَةَ التَّقْوي چيست؟

در قرآن ما به كلمه و كلمات بر مي خوريم. عيسي مسيح عليه السلام را قرآن (22) كلمه مي خواند و آل پيامبر را كلمات. (23)

گاهي از امام و حجت الهي به «كَلِمَة باقيه» (24) ياد مي كند و گاه به «كَلِمَة تَّقْوي».

شيفتگان معارف بايد كلمه به كلمه در اين كلمات دقت نموده و عترت را از قرآن كريم بشناسند.

همه مي دانند كه هر نوشته و كتابي از اسم و فعل و حرف تشكيل شده است، اسم و فعل به خودي خود داراي معنا و مفهوم است ولي حرف به تنهايي مفهومي ندارد.

پس اسم و فعل دو كلمه ي كامل و تام هستند و حرف، كلمه ي ناقصه و غير كامل محسوب مي شود. براي همين بايد حرف با اسم و فعل مصاحبت نموده و از كمال اين دو بهره مند گردد.

همين مطلب را در مورد كتاب تكوين تصور كنيد.

موجودات جهان هستي هر كدام يك كلمه از كلمات اين كتاب مي باشند و هر كدام يا كامل و يا غيركامل و ناقصند.

انسان كه يك كلمه از اين كتاب به حساب مي آيد نيز به كامل و

غيركامل تقسيم مي شود.

بديهي است كه انسان غيركامل محتاج انسان كامل است و بايد براي رسيدن به كمال دست به دامن افراد كامل گردد.

ارسال رسل و مأموريت دادن به اوصياء، براي پاسخ به اين نياز است.

وسيله ي كمال بشريت، اوامر و نسخه هاي معصومين است، ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ در قرآن كريم گوياي همين مسئله است. (25)

پس گفتار مخالف با دليل عقل و نقل مخالف بوده و انسان ناقص را از تمسك به افراد كامل «معصوم» باز مي دارد.

در زيارت جامعه مي خوانيم: «بِمُوَالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ وَ …»

يعني به قبول ولايت شما اهل بيت كلمه ي ناقصه (انسان غيركامل) كامل مي گردد. (26)

براي همين خداوند متعال مؤمنين را ملزم به قبول ولايت كَلِمَةُ التَّقْوَي وَ أَعْلَامُ الْهُدَي (يعني اهل بيت) نموده است. (27)

ُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَي وَ أَعْلَامُ الْهُدَي … (28)

البته اين الزام به ولايت و اين تعهد در برابر امامت، سابقه اش به روز جمعه «عالم ذر» بر مي گردد:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ …» (29)

امروز كلمه ي تقوي حضرت بقية الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است و معتقدين به آن جناب، متقينند كه قرآن كريم هدايت را منحصر به ايشان دانسته است: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ (30)

مهدويت و بقاء توحيد

بقاء دين مبين و توحيد ابراهيمي منحصراً به ولايت و مهدويت بستگي دارد.

قرآن مي فرمايد: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ (31)

يكتاپرستي دوامش منوط به رهبري كلمه باقيه است و كلمه باقيه امامت دائمي اولاد ابراهيم (عترت پيامبر اعظم صلوات الله عليهم اجمعين) تا روز قيامت است.

چرا امام منتظَر حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را بقية الله مي گويند: «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ

إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» (32)

با امامت اين ذخيره ي الهي، دين مبين و معارف هداة معصومين باقي و برقرار مي گردد و نور وجود آن محبوب، هميشه باقي و جاويدان است، مگر نفرمود: «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ …» (33)

و مگر در دعاي كميل نمي خوانيم: وَ بِوَجْهِكَ الْبَاقِي …

نتيجه

پس انسان غيركامل راهي جز حرف شنوي و شاگردي در مكتب انسان كامل را ندارد. فاني براي رسيدن به حيات طيبه و بقاء معنوي بايد به باقي متوسل گردد.

و اين انحصار، در آيات قرآن فراوان براي بشر تابلو شده است.

شما ببينيد آيه ي تطهير، (34) با إنّما آمده است، چرا؟

خداي متعال مسّ نمودن قرآن را فقط براي «مُطَهَّرُونَ امضاء كرده است. (35)

يا اين دو مقدمه، قرآن را كتاب هدايت متقين قرار داده است:

«ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ (36)

مقدمه ي اول: معصومين، اهل بيت عليهم السلام هستند.

مقدمه ي دوم: ظاهر و باطن قرآن پيش معصومين است.

پس قرآن با بيان عترت، هدايت براي متقين بايد باشد.

قرآني كه حقائق و اسرار آن، بواطن و تأويلات آن فقط در حضور پر نورِ «من عنده علم الكتاب» (37)، حلال مشكلات و سفينة النجاة كشف و حل مي شود. آيا هدايتش انحصاري نيست؟

خواهش كاتب اين نوشته، از خوانندگان آگاه اين است كه با صبوري به مطالب گذشته و آينده، خاصه اين سطور توجه نموده، ببينند آيا نبايد «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا …» (38) را در هر لحظه از عمرمان بازگو نموده، و شاكر نعمت ولايت و امامت باشيم.

گروه رستگاران

فلاح و رستگاري كه بزرگترين مطلوب بشريت مي باشد در كدامين مكتب به دست مي آيد؟

آيا انسانها چه مقدار در اين مسئله تحقيق و بررسي داشته اند؟

طرفداران قرآن مي دانند كه فلاح و رستگاري فقط در مكتب عترت عليهم السلام يافت مي شود.

براساس براهين عقلي و نقلي (قرآني و روائي) ما يك صراط مستقيم بيشتر نداريم، و آن طريق و راه قرآن با تفسير و تبيين عترت است.

كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي

ما به دليل عقل، حديث كتاب الله و سنتي را مردود مي دانيم، چرا كه بعد از نابود شدن حديث، كه مبلّغ سنت است يعني بعد از به آتش كشيدن سخنان رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم رجوع به سنت صحيحه، سالبه بانتفاء موضوع شده است و اين در حالي است كه اساساً حديث مذكور، ساختگي و سنداً بي اعتبار است.

پس براي تبيين قرآن و براي رسيدن به سنت صحيحه ي نبوي فقط بايد به عترت طاهرين عليهم السلام رجوع كنيم. (39)

اگر كسي در موضوع حكومت عترت عليهم السلام و رهبري آن حضرات به تغيير و تبديل روي آورده، با بافتن مطالب و تعريف حقايق مردم را به غير (قرآن و عترت) دعوت نمايد، برخلاف اين انحصار الهي و نسخه ي درمان آسماني قدم برداشته به فلاح و رستگاري بشريت زيان و لطمه وارد نموده است.

مكتبي كه نه افراط دارد و نه تفريط، امت ميانه و به قول قرآن «أُمَّة وَسَط»، مكتب اهل بيت عليهم السلام است.

«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ …» (40)

امام باقر عليه السلام مي فرمايد: «نحن الامة الوسطي …» (41)

در روايتي آمده است كه پيامبر به علي عليه السلام فرمودند: «أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ» (42)

يعني تو نقش كعبه

را داري، كعبه از احترام الهي برخوردار است، كعبه مورد توجه موحّدين است، توجه به كعبه عبادت است و خلاصه، كعبه محور طواف مؤمنين است، و اينها همه با برتريهاي ديگر، ويژه ي امام و حجت الهي است. مثلاً شب قدر، ملائكه بر وجود امام طواف مي كنند.

به هر حال اين توصيفهاي قرآني و روائي كه از جانب مكلِف (خدا و رسول) بيان شده است، بي جا و حتي كم فائده و يك مدح صرف نيست.

مگر «يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ.» را نخوانده ايم؟ مگر آيات قرآن بي حكمت و بدون هدف است؟!

قرآن حكيم مي فرمايد: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (43)

توجه به امام زمان و حجّت دوران در هر عصر، يك وظيفه ي بزرگ و بزرگترين وظيفه است.

براي همين حاجي بايد معرفت حجت الهي را كسب نموده با بصيرت، اميرالحاج را ببيند و از او طلب هدايت و رستگاري كند.

درست است كه در نماز مي خوانيم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (44)

اما فيوضات الهيه از جمله هدايت از طريق اهل بيت عليهم السلام به ما مي رسد.

حاجي به دستور شرع مطهر به دور كعبه طواف مي كند ولي بايد بداند كعبه، نماد عظمت، قداست، و محوريت امام و حجت خداوند متعال است.

چگونه محوريت قول پيامبر اعظم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم مورد اتفاق است و همگان از سنّت ايشان سخن مي گويند، همين رتبه در آيه ي شريفه ي: وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (45) براي عترت عليهم السلام كاملاً آشكار و معلوم است.

كعبه آن سنگ نشاني است كه ره گم نشود

حاجي احرام دگر بند ببين يار كجاست

پس اولاً مكتب عدالت و ميانه روي، مكتب حجج الهيه است

و ثانياً فلاح و رستگاري فقط در اين مكتب به بشريت ارائه مي گردد.

صلوه ذرّيه

در گذشته گفتيم صلوة باطني توجه به ولايت و صاحب اختياري عترت عليهم السلام و كسب معرفت ايشان است.

جالب است بدانيم كه حضرت ابراهيم (معلم و مربي توحيد) در مقام دعا و عرض حال، اسكان ذريه خود را در مكه و نزد بيت، به منظور اقامه ي صلوة معرفي مي كند.

«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ» (46)

آيا توجه مردم بايد به بيت باشد و يا به ذريه ي ابراهيم؟

كسي در اهميت و عظمت بيت الله الحرام شك و ترديد ندارد، ولي بايد بدانيم، عظمت خانه از اين است كه نماد محوريت اميرالحاج الهي (از ذريه ابراهيم) است.

خوب، توجه مردم دنيا به ذريه ي ابراهيم (عترت طاهرين عليهم السلام) چه فايده و ثمري دارد؟

اينجاست كه بحث زمينه سازي ظهور و اقامه ي صلوةِ ولايت پيش مي آيد.

تبليغ ولايت و از خوبيهاي امامت گفتن، مردم دنيا را به فضائل آل ابراهيم (عترت طاهرين) آشنا ساختن و از شيريني ظهور نور و بارش طهور، سخن به ميان آوردن، قلوب مردم را به بزرگي آن حضرات، معطوف مي دارد و مقدمات ظهور (اقامه صلوة) كنار بيت الله الحرام فراهم مي گردد.

پس با اين بيان، نيز به انحصاري بودن پرچم داران عصر فلاح و خوشبختي (عصر ظهور) رسيديم و دانستيم كه اقامه ي صلوةِ ولايت در كنار كعبه، به وسيله ي ذريه ي ابراهيم (اولاد اسماعيل يعني عترت طاهرين عليهم السلام) انجام مي گردد.

آيه ي شريفه را دوباره دقت كنيد:

«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ

النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ» (47)

پس اگر كسي در زمان غيبت به ولايت آل ابراهيم يعني عترت طاهرين عليهم السلام بي توجه باشد، و براي مقدمات ظهور، به خدمات فرهنگي (قرآني و ولائي) اشتغال نداشته باشد، فردا به سؤال «ما سَلَكَكُمْ في سَقَرَ» بايد پاسخ گويد.

بي توجهي به ولايت و امامت شارحين دين (عترت طاهرين عليهم السلام)، بي توجهي به همه ي خيرات و از جمله حج نيز به حساب مي آيد.

قطب بشريت

با آيه شريفه «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ» به محوريت آل ابراهيم (پيامبر اعظم و عترت طاهرين عليهم السلام) براي كمال بشريت پي مي بريم.

حضرت ابراهيم (علي نبينا و آله و عليه السلام) ذريه خود را به مكه برد و كعبه را به عنوان سنگ نشانِ ذريه، تجديد بنا كرد تا محوريت ظاهري و باطني قطب كمال بشر را الي الابد تعيين فرمايد. بنابراين اگر كسي در طريق توحيد، قطب يعني امام نداشته باشد و (به غير امام) (48) اين راه را بپيمايد، مثل كسي است كه پشت به كعبه نمايد و بر خلاف جهت قبله عبادت كند و نماز بخواند.

حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: نَحْنُ آلُ إِبْرَاهِيمَ أَ فَتَرْغَبُونَ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَي فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي.

ما خاندان ابراهيم هستيم، آيا از ملت و روش ابراهيم دوري مي كنيد، در حالي كه خداي متعال (از بيان ابراهيم) مي گويد: هر كس از من پيروي كند او از من است؟ (49)

همانطور كه سابقاً بيان گرديد، باب امامت ابراهيم بسته نشده و از ذريه او همواره پيشوايان معصومي در جايگاه امامت، به راهنمايي و ارشاد مردم پرداخته اند.

وظيفه مردم موحّد اين مي باشد كه با «صادقين» (يعني عترت عليهم السلام)

معيّت داشته و با همراهي امام معصوم به حركت توحيدي و سير الي الله ادامه دهند.

… وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (50)

دستور ذكر

يكي از دستورات الهي دستور ذكر است، آيات قرآن و روايات معصومين عليهم السلام در مورد ذكر فراوان است.

قرآن در توصيف اولي الالباب مي فرمايد: الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ … (51)

در ضمنِ بعضي از آيات، كه مربوط به ذكر است، ما به آياتي برخورد مي كنيم كه سخن از ذكر آلاء و نعم به ميان آورده، به اين نوع ذكر نيز فرمان مي دهد.

قرآن كريم مي فرمايد: فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ (52)

اولاً معلوم است كه نعم و آلاء الهي فراوان و بي شمار است و ما ياد هر كدام از نعمت ها باشيم و توجّه به بزرگي و اهميت آن داشته باشيم بازگشت آن توجّه به وليِّ نعمت يعني خدايِ كريم و مهربان مي باشد.

ثانياً بايد بدانيم خداوند متعال براي نعمتِ رسالتِ رسول اعظم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم بر مؤمنين منّت نهاده است؛

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً … (53)

آيا مي شود نعمت وجود پيامبر خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم را با ديگر نعمتها مقايسه كرد؟

مثلاً آيا پيامبر خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم با نعمت چشم و گوش انسان مقايسه مي شود؟

هرگز!!!

فرضاً اگر خواستيم تشبيهي براي رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم در عالم اجسام داشته باشيم، فقط مي توانيم ايشان را تشبيه به قلب كنيم.

ايشان، هم قلب عالم امكان و محور وجودند و هم قلب بدنه دين و جهان تشريع.

حالا آيا دستور ذكر آلاء و نعم كه براي موحّدان صادر شده است، اول، شامل

كدام نعمت مي شود؟

آيا ذكر و ياد پيامبر اعظم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم مصداق بارز و روشن عمل به دستور، ذكر آلاء نمي باشد؟

اين نعمت بزرگ كه با ولايت و صاحب اختياريش به همه، حتي انبياء (54) قبل از خود نور داده، مشكوتي كه مصباح (55) را دارا مي باشد آيا يادش «مأمور به» و مورد فرمان الهي نبوده است؟

اينجاست كه به بي مِهري بعضي از مدعيان توحيد بايد اشاره كنيم كه با بي توجهي به بزرگي رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم دين را تحقير كرده، آب به آسياب دشمنان اسلام، به ويژه يهود ريخته اند.

ذكر علي عليه السلام

جاي بررسي است كه ذكر علي عليه السلام كه طبق آيه ي شريفه ي مباهله (56)، نفس رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم به حساب مي آيد چه جايگاه و رتبه اي دارد.

منّتي كه خداي متعال، براي رسالت رسول الله (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) بر مؤمنين نهاده، آيا براي رهبري صاحبان ولايت ننهاده است؟

پس آيه ِ شريفه ي «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ» (57) چه مي فرمايد؟

هم نعمت رسالت منّت دارد و هم نعمت ولايت، و در گذشته گفتيم كه ولايت و امامت، حافظ و نگهدار رسالت و شارح و مبيّن معارف آن است.

حال، جزء اخير از علت تامه اگر در نظر گرفته نشود چه مي شود؟

پاسخ در آيه ي شريفه به خوبي بيان شده است: وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ (58)

پس رسيديم به اينكه ذكرالله در ذكر آلاء و نعم نهفته است، و بالاترين ذكر آلاء و نعم، ذكر رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم است، و ذكر

رسول وقتي مقدور است كه او و بزرگي پيامش در آئينه علي عليه السلام ديده شود.

يعني در آئينه وجود صاحب ولايت، عظمت معارف صاحب رسالت متجلي است، سنت را به عترت بايد شناخت، و با آدرس زوج بتول (عليهما سلام الله) بايد به معرفت رسول صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم رسيد.

رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم در آئينه نهج البلاغه، مُدرسّي بزرگ و مربّي عاليقدري است كه علي عليه السلام خود را شاگرد اين مَدرس و تربيت شده اين دانشگاه بزرگ مي داند.

پس ذكر رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم نمي تواند جداي از ذكر علي عليه السلام باشد، همانطور كه در دستور ذكر صلوات، پيامبر اعظم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: بگو اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ و عَلَي آلِ مُحَمَّدٍ. (59)

شافعي اين چنين مي سرايد:

يا آلَ بيتِ رسولِ اللهِ حبكمُ

فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ في القُرآنِ أَنْزَلَهُ

كفاكم منْ عظيمِ الفخرِ أنّكم

مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْكُمْ لا صَلاة َ لَهُ

«اي اهل بيت رسول خدا! محبّت شما فريضه اي است كه از جانب خدا در قرآن آمده است. در عظمت و منزلت شما همين بس كه، هر كس بر شما درود نفرستد نمازش باطل است.» (اشاره به صلوات واجب در تشهّد نماز است). (60)

سابقاً اشاره اي به اين معنا شد كه توجه به صاحب ولايت و قبول رهبري ايشان، صلوة خاشعين است.

مفهوم شعر شافعي كه از رهبران غير شيعي مي باشد اين است كه؛ با سلام و صلوات بر آل محمد (صلوات الله عليهم أجمعين)، صلوتت را صلوة خاشعين كني.

صلوة بدون ذكر صلوات بر آل، صلوة مستكبرين است.

البته نمي دانيم شافعي به بزرگي كلام خودش واقف بوده،

يا فقط كلام حقي براي حقانيت ذريه ابراهيم (علي نبينا و آله و عليه السلام) يعني عترت طاهرين عليهم السلام به زبان او جاري شده است.

وقوف در آيات و روايات

اينجا بايد وقوف نمايي، سرزمين ذكرالله، ياد اسماء الهي، معرفت امير حاج.

اينجا عرفاتِ حج ابراهيمي است، (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ)

وقوف در عرفات چگونه واجب است؟ وقوف به اين فرازها، توجه به آيات و روايات معتبره اوجب است، حتي وقوف و تفكر در شعر شافعي و امثال او كه حقيقت را در لابلاي گفتار خود بيان داشته اند.

قف، مگر وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (61) را نشنيده اي؟

حاجي احرام دگر بند، چرا علي عليه السلام در خانه ي كعبه به دنيا آمد؟

قف، يعني تفكر كن نه ايست كن.

آنها كه در قبول ولايت ايست كردند، فردا ايست طولاني و خطرناكي پيش روي دارند.

چرا فرمود: «وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» (62)

وجه ربّ باقي مي ماند؟

وجه ربّ ذوالجلال و الاكرام است؟

وجه ربّ كيست؟ يا چيست؟

مگر خداوند صورت جسماني دارد؟

روي اين مطلب بايد انديشه كرد، وقوف نمود تا به مشعر و مناي ولايت رسيد.

وقوف كنيد در عرفات ذكرالله كه بدون ذكر نبي و وصي بهره و لذتي از عرفات مكه و حج نمي بريد.

ذكر مولا

پيامبر خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَة (63)

يعني: ياد علي عليه السلام عبادت است، بيائيد روي اين حديث شريف، كمي وقوف داشته باشيم.

ياد همه ي عترت عليهم السلام البته اين چنين است، ولي ياد علي عليه السلام از برتري بيشتر و فضل بالاتري برخوردار است.

چرا ياد علي عليه السلام عبادة الله است؟

راستي چرا؟

خوب، مگر او آئينه محمد صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم نيست؟

مگر او معلم عبادت و مذكِّر عبادالله نمي باشد؟

مگر او پدر عبادت نيست، مثل فرزندش ابا عبدالله الحسين عليه السلام، اباعبدالله «پدر بندگان»

مگر او پدر آدم نيست «ابو تراب»

(64)

مگر نمي دانيم «أَنَا وَ هُوَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» را (65) پس ذكر اين دو پدر با هم بايد منظور نظر امت قرار گيرد.

چرا حلّال مشكلات را فراموش كنيم، به كدامين دليل امضاء كننده ي مقدرات را از ياد ببريم؟

آيا «إنا انزلناه في ليلة القدر» (66) را نبايد بفهميم و بشناسيم؟

اي برادر! قدر قرآن را بدان

آيه ي «يُفرَق» ز جان و دل بخوان

سوره ي قدر آمده تدريس دين

جان فداي رهبر قدر آفرين

جان فداي آنكه فرمان مي دهد

حكم او بر عاشقان جان مي دهد

جان فداي غايبِ حاضر جواب

منتقم بر كينه هاي بي حساب

جان فداي غائب خانه به دوش

ناظر نامردمان دين فروش

جان فداي حاكم غيب و حضور

عارفان راه را ماء طَهور

جان فداي سرور روح و ملك

حبّ او بر انس و جان باشد محك

ليلة القدر است قدر جاه او

آفرين بر حشمت و درگاه او

ليلة القدر آمده آئينه اش

علم مصبوب است نقش سينه اش

عزّت و ذلّت بود تقدير او

مالك مُلك و مَلك با اذن هو

صاحب قدر و شرافت اوستي

معدن جود و كرامت اوستي

طواف ملائكه كجاست، دور امير قدر، پادشاه مقدّرات، ابوتراب، مي داني ابوتراب امروز كيست؟

به عشق روي ماه تو، ديده پر آب مي شود

به ياد غربتت شها! دلم كباب مي شود

صاحب خانه ام تويي، مالك جان من بيا

به دور از ولايتت، جهان سراب مي شود

مبدأ هست، هستِ تو، پدر براي ماسوي!

علي به ديد مصطفي ابوتراب مي شود

ابوتراب اين زمان وجود اطهرت بود

مس دلم به دست تو طلاي ناب مي شود

مبدأ عطر معرفت! مرا به صحبتت بخوان

مُصاحِب گل ولا، به حق گلاب مي شود

چه شعله اي است حب تو، بَرَد دل حريق را

محبّ خود ببين شها چگونه آب مي شود

نماز بي ولاي تو عبادتي است بي وضو

كَرائم كلام حق چه خوش جواب مي شود

تو ظاهري ظهور حق مگر براي عاصيان

نفس

و هواي دون بسي حكم حجاب مي شود

هر آن كه مُرد بي ولا، به دور از معارفت

به روز حشر، بي امان، غرق عِتاب مي شود

در اين تهاجم عدو نظر نما به ناصران

عدوي تو به نزد ما يقين مُجاب مي شود

مقصد و كهف امّتي، نصرت حق بيا بيا

«كوچك» تو به نصر دين جزء كِلاب مي شود

در عرفات اين وادي (امام شناسي) اگر كمي فكر كني، مي بيني در آيات ولايت، تصريح به اسم نيست اما توصيف كه ابلغ است، آن هم دهها و صدها توصيف آسماني، مراد را به مريد نشان مي دهد.

روايات، با زمان تقيه ساخته است، فقط مي گويد: «ذكر علي عبادة»

خوب، چرا از ذكر علي عليه السلام دوري كنيم و مروّج آن نباشيم؟

مگر ما براي عبادت خلق نشده ايم؟ (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ)

و مگر ذكر علي عليه السلام عبادت نيست؟

مي توانيد بگوئيد، شهادت به ولايت عبادت نمي باشد؟

اگر طالب حيات طيبه هستيم تكليف ما اين است، لحظه هاي زندگي را با ياد علي عليه السلام نوراني كنيم، به ويژه لحظات زيباي مقدمات نماز را.

ما از آقاي دكتر تيجاني و ديگر مستبصرين انتظار بيشتري داريم كه در درك مفاهيم بلند فصول ولايت و رسيدن به فهم مراتب و شئون امامت، تلاش و سعي فراوان داشته باشند تا به احاديثي مثل مكتوب ساق عرش «علي ولي الله» است بي توجهي نكنند ايشان گفته است اينكه بر ساق عرش نوشته شده «علي ولي الله» اين بحث ديگري است كه نه براي ما فائده دارد و نه ما را به هدف واقعي مي رساند. (67)

البته ايشان مرد مجاهد و خدمتگزاري است ولي بعضي از مطالبش قابل تأمل مي باشد. ما به ايشان پاسخ مي دهيم كه فهميدن عظمت

ولايت و اينكه مسئله يك مسئله سماوي و الهي است، وظيفه ي همه ي موحّدان است و فائده اش فرار از مرگ جاهليت است، (68) پس مكتوب عرش، كه علي ولي الله است بر معرفت موحّد مي افزايد موحّد از عرش درس گرفته بر قلبش مي نويسد «علي ولي الله» و اين ذكر مقدس از قلب به زبان جاري مي گردد و حيات طيبه و زندگي همراه با بهترين آرامش ها را به او هديه مي نمايد.

آقاي تيجاني مي داند كه ذيل آيه ي شريفه ي «هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ (69) از ابي هريره و انس بن مالك از رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم آمده است: شب معراج ديدم به ساق عرش نوشته شده:

لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ (يعني به وسيله ي علي پيامبر را تأييد نمودم) (70)

در شواهد التنزيل حاكم حسكاني ذيل آيه ي شريفه ي «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي» (71)

كلمه ي «ذِكْري» را به ولايت علي عليه السلام معنا نموده و از جابر بن عبدالله نقل مي كند، كه رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: ُ مَنْ أَبْغَضَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّا

چرا دشمنان اهلبيت عليهم السلام يهودي وارد محشر مي شوند؟

شايد به اين دليل باشد كه خط دشمني با اهل بيت عليهم السلام اول از يهود ترسيم و تصويب شده است.

و امروزه مي بينيم خطوط انحرافي و مقابل قرآن و عترت از يهود درس گرفته و تغذيه مي شوند.

خلاصه تبليغات يهود عليه اهل بيت بر فكر بعضي اثر مي گذارد و لذا يهودي وارد محشر مي گردند.

پس «ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَة» بايد به ما بفهماند كه نبايد از

كاروان ذاكرين و خاشعين در برابر ولايت دور و جدا باشيم.

ذكر علي عليه السلام جهادي است در برابر آنها كه قرآن مي فرمايد: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ (72)

از امامت و ولايت كراهت دارند با اينكه اين مقام بزرگ از خداوند متعال به اهلبيت عليهم السلام رسيده است.

آيا جهاد در اسلام واجب نيست؟

آيا بي توجهي به تلاش دشمن در خاموش كردن «نُورَ اللَّهِ» بي توجهي به امر به معروف و نهي از منكر و احكام آن محسوب نمي شود؟

انتظار از متفكران و انديشمندان شيعه است كه به تبيين آيات ولايت پرداخته، روايات فضائل را تشريح نموده، مردم به ويژه مستبصرين را به بزرگي هاي اهلبيت بيش از پيش آشنا سازند.

انتظار از حوزه هاي علميه شيعه است كه قبل از فقه (احكام شرعيه فرعيه) و اصول فقه، به دانشجويان علوم اسلامي، آيات ولايت و روايات معتبره شؤون امامت را تدريس نمايند و عقائد طلاب و سربازان حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را قوي و استوار سازند.

انتظار از جامعه ي وعاظ و سخنوران مذهبي است كه قبل از پرداختن به هر موضوعي به علت مبقيه دين بپردازند و در بيان فضائل اهلبيت عليهم السلام با بيان جامع و مستدَل تلاش و جديت نمايند.

سؤال شب معراج

آيا مي دانيد، انبياء ذاكر علي عليه السلام بوده اند، در آيه ي شريفه: «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ …» (73) مفسرين گفته اند: شب معراج، پيامبر خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم از همه ي انبياء پرسيد: شما بر چه محوري مبعوث شديد؟

انبياء پاسخ دادند: عَلَي وَلَايَتِكَ وَ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام (74)

پس ذكر علي عليه السلام عبادت است، عبادتي كه شب معراج،

انبياء بدان پرداخته اند. پيروان انبياء و موحّدان عالم نيز بايد به اين دستگيره ي نجات متمسّك باشند.

سوالي شد شب معراج اي دوست!

اگر داني تو آن را بَه چه نيكوست

محمد انبياء را گشت سائل

به چه محور همه باشيد مايل

تمامي از محمد نام بردند

به او قلب مطهر را سپردند

ز بعد او همه گفتند مولا

علي باشد، ز حق حبّش تمنا

علي مرشد براي انبياء بود

علي مسند نشين إنّما بود

امامت بهر دين اكمال باشد

تديّن بي علي اضلال باشد

علي مشكل گشاي كشور دل

از او بحر معارف گشت حاصل

ايمان به ايمان

چرا ذكر علي عليه السلام عبادت نباشد كه او اسوه ي ايمان و اصل ايمان است.

در آيه ي شريفه ي «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإيمانِ» (75) امام باقر عليه السلام مي فرمايد: «مَنْ يَكْفُرْ بِوَلَايَةِ عَلِيٍ وَ عَلِيٌّ هُوَ الْإِيمَانُ»

(76)

پس ذكر علي عليه السلام ذكر ايمان است، ذكر ايمان به خداوند متعال، ذكر ايمان به پيامبر اعظم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم.

شهر ولايت مأمن اهل ايمان

يكي از مشكلات فردي و اجتماعي، مشكل تأمين امنيت است.

به نظر شما قرآن چه پيشنهاد و توصيه اي براي تأمين امنيت فرد و اجتماع دارد؟

براي تأمين امنيت، بايد ايمان مردم را نسبت به صاحبان ولايت بالا برد، اين توصيه ي بزرگ را مي توان از آيات؛

1. رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً (77)

2. رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً (78)

3. مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً (79)

در قرآن كريم دريافت نمود.

تأويل و باطن دعاي حضرت ابراهيم (علي نبينا و آله و عليه السلام) توجه الهي به ذريه و مأمن قرار دادن ولايت ايشان براي موحّدان بوده است.

البته اين دعاي بزرگ از آن رجل الهي به اجابت رسيده و اهل ولايت و طرفداران مودت در امنيت و آرامش الهي به سر مي برند.

مگر نخوانده ايم: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (80) را؟ مگر ذكرالله در ذكر علي عليه السلام يافت نمي شود؟

وقتي ذكر علي عليه السلام بر اساس اعتقاد به ولايت آن حضرت جزء زندگي انسانها شد، سير آنها به سمت معرفت الله و ذكر الله سرعت پيدا مي كند و در نتيجه اطمينان و آرامش با زندگي آنها قرين مي گردد.

همين مطلب را شما مي توانيد از حديث سلسلة الذهب و عبارت (بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا) كه حضرت اباالحسن الرضا عليه السلام القاء فرمود (81) دريافت داريد.

داخل شدن

در حصن توحيد و دژ استوار لا إله إلّا الله، عامل امنيت و آرامش خواهد بود.

و مي بينيم اين امنيت و آرامش در حديث امام رضا عليه السلام مشروط به قبول ولايت مي باشد.

نورالله كيست؟

در قرآن كريم از ولايتِ كلمات الله يعني (اهل بيت عليهم السلام) به نور تعبير شده است.

مي دانيم كه نور، خود، ظاهر و ظاهركننده ي غير است، در مورد پيشوايان الهي اعتقاد ما بر اين است كه اين بزرگواران «نور الله» اند، مكتب نرفته و استاد نديده به عنايات الهي استاد و مربِّي بشريت شده اند.

قرآن كريم مي فرمايد: «يَكادُ زَيْتُها يُضي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» (82)

اين چراغ نزديك است بدون تماس با آتش شعله ور گردد، مصداق آيه ي شريفه، چراغِ نورانيت اهل بيت عليهم السلام است كه از خداوند متعال سرچشمه گرفته و براي افروختنش به كسي احتياج نبوده و نيست.

قرآن كريم مي فرمايد: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ» (83) يعني مردم رستگار از نوري كه با پيامبر اعظم نازل شده است پيروي مي كنند.

قرآن در سوره تغابن دستور مي دهد كه به خداوند و رسولش و نوري كه نازل شده است ايمان بياوريد، و نيز در سوره ي رعد 16 و تحريم 8 و توبه 32 و صف 8 و بعض سور ديگر در مورد نور الله كه همان صاحبان ولايت هستند سخن گفته، خصائص نور و مسؤوليت جامعه ي بشري در استفاده از آن را بيان داشته است.

يكي از ويژگي هاي جامعه ي ولايي و طرفداران ولايت علوي، نوراني بودن آنان است.

و همين امر، باعث مي شود كه جامعه ي مذكور امنيت فردي و اجتماعي داشته باشد.

مي دانيم كه ناامني ها به ظلمت (ناداني و ناداري) بر مي گردد و ظلمت از بي توجهي به قادر متعال

و نمايندگان او ناشي مي شود.

بشريت اگر طالب سعادت باشد، بايد به ولايت عترت عليهم السلام پاسخ مثبت بدهد.

مكتب غني علوي كه از ناداني و ناداري به دور است، اگر منظور نظر انسانها قرار بگيرد، جامعه به سوي غناي مادي و معنوي رهسپار شده و امنيت و سعادت را به خوبي مي يابد.

آب و حيات بخشي آن

يكي از توصيف هايي كه براي اهل بيت عليهم السلام در قرآن آمده است، تشبيه آن حضرات به آب است.

مي دانيم آب، هم طهور و پاك كننده است و هم حيات بخشي دارد.

«و انزلنا من السماء ماءً طهوراً لنحيي به بلدةً ميتاً» (84)

قرآن در سوره ي ملك، آيه ي 30 و حج 5 و 63 و الرحمن 19 در مورد اين تشبيه سخن گفته است.

حال بايد از مسلمين پرسيد تا چه اندازه از اين آب حيات استفاده كرده و با طهارت نفس و زندگي با معنويت همراه شده اند.

قرآن، هادي انسانها به سوي مكتب أقوَم و صراط مستقيم است؛ «إنّ هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم» (85)

آيا اين مكتب اقوم و صراط مستقيم، غير راه صاحبان ولايت است؟

مكتب ولايت، هم نور دارد و هم آب حيات، هم شارح حلال و حرام قرآن است و هم مبيّن فرائض و واجبات، حال چرا بايد انسانها از اين منبع فيض دور باشند؟

مكتبي كه از بيان جزئي ترين قوانين اخلاق و روش زندگي، تا عميق ترين مسائل بلند معرفتي براي بشر، كوتاهي نكرده، به چه دليل به جوامع بشري به خوبي معرفي نشده و مورد استفاده قرار نگرفته است؟

بعضي از مردم به دليل هوي پرستي در مسير مخالفت با ولايت قرار گرفته، خسران و شقاوت را براي خود فراهم كرده، و بعضي هم قاصر در فكر و

عمل، به استضعاف كشيده شده، گاهي حتي بلندگوي بيگانه گشته اند.

الان كه به تنظيم اين سطور مشغولم، ميلاد مادر خوبيها، كوثر پيامبر صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در پيش است.

فكر مي كنم مسلمانان چه ندارند، وقتي در حيات حضرت فاطمه زهرا عليها السلام مطالعه مي كنيم به سرچشمه ي خوبيها مي رسيم. آيا اين بانوي مكرمه، مادر مسلمين نمي باشد؟

در عظمت اين مادر همين بس كه در حديث قدسي (86) آمده: اگر فاطمه نبود پيامبر صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم و علي عليه السلام را خلق نمي كردم.

در حديث قدسي ناب و طهور

هست نعت آل احمد در ظهور

حق تعالي خلقت ارض و سما

كرده بهر نور پاك مصطفي

علت غايي وجود نور اوست

مظهر دادار، وصفش بس نكوست

عالي اعلي اميرالمؤمنين

هادي راه و امين مرسلين

گر به عالم خلقتش امضاء نشد

خلقت نور نخست اجرا نشد

فاطمه خيرالنساء باشد ثمر

هست در وصفش حديث معتبر

آن خبر شهرت به (لولا) آمده

در بيان وصف زهرا آمده

گر خدا بر خلقتش قصدي نداشت

خلقت احمد به دفتر كي نگاشت

خلقت نور علي هم بهر اوست

او براي خلق عالم آبروست

فاطمه باشد ثمر در اين ميان

وصف او گويد خدا با اين بيان

سوره كوثر همين را بازگوست

در بيان مجد او خوش گفتگوست

گر نبودي ميل و اميد ثمر

كي نشاندي باغبان بيخ شجر

آن شجر بهر ثمر آمد پديد

حق كمال دين خود در آن بديد

مظهر مكر الهي اوستي

عصمت الله و مطيع هوستي

باغ دين با ذكر او پاينده شد

شيعه از فرياد او يابنده شد

مگر ما مي توانيم با اين كلمات، حقّ (كلمات الله) را اداء كنيم و بزرگي آنان را شرح نمائيم؟

آيات و رواياتي كه در اين نوشته مي خوانيد و هر آنچه از بيان خود

آن حضرات در توصيف خودشان آمده است بيان و شرح واقعي آن حوصله و ظرفيت فراوان مي طلبد و توفيق الهي مي خواهد.

تازه بايد بگوئيم؛ آب دريا را اگر نتوان كشيد …

يك مطلب در نشان دادن بزرگي مكتب ولايت، خوب است گفته شود، و آن اين است كه اين مكتب پدر و مادر دارد!!

يعني طريق آل ابراهيم (عترت طاهرين) طريق و روش با اصالتي است كه ريشه در اعماق جانها و فطرت ها دارد؛ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها (87)

بهترين رنگ الهي، برترين عطر آسماني در اين مكتب يافت مي شود؛ «صبغة الله و من احسن من الله صبغةً» (88)

پدر اين مكتب خاتم الانبياء محمد (صلي الله عليه و آله) و علي مرتضي (صلوات الله عليه) دو دستگيره نجات بشريت و مادر اين مكتب فاطمه زهرا عليها السلام است.

در برابر آب بايستيد و نام محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين (صلوات الله عليهم أجمعين) را ببريد، ملكولهاي آب، خبردار به نظام واحد قيام نموده، به نمايندگان خداوند احترام مي كنند. (89)

عالَم جماد، نبات و حيوان در حدّ وجودي خود به علت غائي هستي تعظيم مي نمايند.

امّا چرا و چگونه انسان به پدر و مادرش بي اعتنا گشته، عوض احسان به والدين، سنگ جفا به سعادت خود مي زند؟

آيا انسان نبايد فكر كند كه خاصيت اين سنگ زدنها چه مي شود؟

آيا انسان به امنيت و سعادت خود لطمه وارد نمي كند؟

آيا اين انحطاط از كدامين علت براي جامعه مسلمين به وجود آمده است؟

مكتبي كه امنيت دارد، سعادت دارد پس به چه علت مريدانش غالباً به شقاوت و بدبختي گرفتارند؟

راستي چرا اين چنين شده است؟

ما براي درمان دردهاي فردي و اجتماعي، دنيوي و اخروي

به جز عمل صالح (بعد از مؤمن شدن) چيزي را سراغ نداريم.

و عمل صالح، توجه به صلوة وسطي است كه وجود مطهر اميرالمؤمنين است؛ «حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي» (90)

بيائيد به نماز ولايت، خصوص ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام توجه فراوان داشته باشيم.

چرا در گوش طفل شيرخواره بايد اذان بگويند، فقرات اذان و اقامه، اقامه نماز ولايت است، وجود طفل با كلمات مقدسه از انحراف دور مي گردد.

تكبيره الاحرام

نماز ولايت با يك تكبير آغاز نمي گردد، صد و بلكه صدها تكبير مي خواهد.

تكبيرة الاحرام زيارت جامعه، زيارت اقرار به ولايت صد تكبير است.

اول از خداشناسي شروع مي كني، خداي اكبر بايد وليش اكبر باشد.

او ُ أَكْبَرُ أَنْ يُوصَف است، حجت او هم در خلق أَكْبَرُ أَنْ يُوصَف به حساب مي آيد.

حالا ملكولهاي وجود طفل شيرخواره در برابر اذان و اقامه ولايت قيام نموده تا تربيتي براي فردا و فرداهاي او در جامعه باشد. (91)

تا وقتي الله اكبرهاي زيارت جامعه را مي شنود، متذكر شهادت به ولايت بشود و فقرات زيارت جامعه را غلو نخواند.

بعضي علماء فرموده اند كه اين الله اكبرها غلو زدائي و مبارزه با شرك است.

بلي ممكن است اين چنين باشد، اما با كمي دقت در مي يابيم كه قبل از كلاس ولايت، كلاس معرفت الله لازم است.

وقتي در كلاس معرفت الله، خداي را به بزرگي شناختي، ديگر بزرگي نمايندگان خداي بزرگ را غلو نمي خواني.

كساني كه به عظمت حكومت و سلطنت خداي متعال معرفت ندارند، در عظمت صاحبان ولايت توقف مي كنند. دعاي اللهم عرفني نفسك را فراوان بخوانيد، وقتي عرفان الهي به عنايت حق آمد آبشار عرفان پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) و حجج الهي بر قلب انسان

سرازير مي گردد.

الله اكبر، الله اكبر كه با اين عظمت، با جُهّال و اهل غفلت نشست و برخاست مي كردند و از خود تواضع و فروتني نشان مي دادند.

الله اكبر، الله اكبر كه خُلقشان مثل خَلقشان عظيم و بزرگ بود و با پائين ترين خَلق صبوري مي نمودند و دلي را نمي شكستند.

الله اكبر، الله اكبر كه حقشان پايمان شد ولي حقوق بشر را حتي در زمان استضعاف براي بشريت ترسيم كردند.

الله اكبر، الله اكبر (علي عليه السلام صوت العدالة الانسانيه)، برتر و بالاتر از آنچه در 1945 ميلادي به نام حقوق بشر در اروپا تصويب گرديد، حقوق بشر را عملاً تدريس نمود، همان را مي گويم كه از گريه يتيم گريه مي كرد و از ستم در حق يهوديه فرياد بر مي داشت.

توئي كه زيارت جامعه مي خواني و نماز ولايت را اقامه مي كني، تنها نيستي كه الله اكبر مي گويي بلكه تمام موجودات به اين عظمت روح و بزرگي اخلاق، الله اكبر مي گويند.

پس الله اكبرها پاسخگوي شبهه افكنان پيرامون ولايت و شئون اهلبيت عليهم السلام است.

در اينجا زائر از خداشناسي به امام شناسي مي رسد. البته از معرفت امام و حجت الهي مي توان به معرفت الله رسيد، «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ» شاهد اين مطلب است.

بزرگي علم، قدرت و جاه و جلال علي عليه السلام معرّف بزرگي خداوند است.

اينجا از اثر، پي به مؤثر مي بريم، آيه ي بزرگ خدا كه نشان دهنده علم الله و قدرت الله است، علي عليه السلام مي باشد.

بيائيد علي عليه السلام را بشناسيم تا خداي را بشناسيم.

امروز نماينده ي حضرت علي عليه السلام، حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ناشناخته مانده است.

براي شناخت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز خداشناسي لازم است.

مسلمانان وقتي

الله اكبر را فهميدند، به علم و قدرت نماينده او در اين زمان واقف مي شوند.

مگر مي شود خداي اكبر نماينده (نمايش دهنده) علم و قدرت نداشته باشد؟

كسب معرفت الله كه «مأمور به» است از كجا غير از نگاه به عظمت نماينده ي او محقق مي شود؟

اگر زمين خالي از حجت الهي باشد، اين بدين معناست كه آئينه ي خدانمايي وجود ندارد و كسب معرفت الله وظيفه ي انسانها نيست و اين با ادله ي عقلي و نقلي منافات دارد.

در خاتمه، بنا به امر و دستور «فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ» به ياد حجت يزدان، ولي دوران، حضرت ولي عصر امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) اشعاري ارائه مي گردد.

«شعر»

بي عشق روي مهدي عمرم شود چه زائل

غير از محمد و آل نبود مرا وسائل

با عشق روي گلها دارم توسلي چند

بَه بَه، به نور نرجس! قلبم بر اوست مايل

از كافران نپرسم نور وجود مهدي

با اجنبي نگويم امثال اين مسائل

سرِّ ولا نداند آن كس كه اجنبي شد

افشا كنم هدف را بر شيعيان سائل

بر صفحه ي دل ما نقش نگار باشد

نامه نگار اوئيم، به به از اين رسائل

قدر است نظره ي او در ليله ي مقدّر

فوج ملك به عشقش گرديده اند نازل

«تو خود حجابي»

شعري به عشق گفتم وفق مراد سائل

هر كس شنيد گفتا: لِلّهِ دَرُّ قائِل

گفتم انيس دلها از بهر چه نيايي؟

گفتا تو خود حجابي چون و چرا چه حاصل؟

گفتم ز چه نصيبي از ديدنت ندارم؟

گفتا اسير نفسي آتش بزن تو حائل

وز معصيت بپرهيز با نفس دون در آويز

حقاً همين معاصي گرديده است فاصل

بر حكم دين نظر كن با متقين سفر كن

از سير در شريعت شايد شوي تو واصل

گفتم ترحمي كن از بهر ما يتيمان

گفتا منم رؤوف و بهر يتيم كافل

من مقصد ألَستَم كون و مكان به دستم

از ارتباط با من هرگز نشو تو غافل

«كوچك» به ياد رويم اشك شعف بريزد

او با عنايت ما گرديده است ناقل

يابن الحسن العسكري

در حديث آمده است: النَّظَرُ إِلَي عَلِيٍّ عِبَادَةٌ (92)

اماما، وارث و نماينده ي اميرالمؤمنين علي عليه السلام شمائيد و همچنان كه ذكر بزرگي و عظمت مقامتان عبادت است، نظر به چهره ي نوراني و مقدستان عبادت است، ولي دست ما كوتاه و خرما بر نخيل.

عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ أَرَي الْخَلْقَ وَ لَا تُرَي

و السلام عليك يا بقية الله

برخي از آثار اعتقادي آيت الله بحرالعلوم

برخي از آثار اعتقادي آيت الله بحرالعلوم كه به زودي منتشر مي گردد:

1. مباحث تخصصي امامت و مهدويت از ديدگاه قرآن- عربي، فارسي، روسي، سواحلي، اندونزي و چيني.

2. حقائقي كه در عاشورا ترسيم شد- فارسي.

3. مرآة الجمال- دل نوشته هاي مهدوي- عربي و فارسي.

4. دعاي ندبه تجليگاه عشق- ويرايش جديد- فارسي و عربي.

5. نويد پيامبران بر مصلح آخرالزمان- فارسي، انگليسي و فرانسه.

6. الصرخة- نقد شبهات روز- عربي و فارسي.

7. دروغ پردازي پشتوانه ماترياليسم- چاپ جديد- فارسي و انگليسي.

8. تقدمه تقويم الإيمان في فضائل اميرالمؤمنين- چاپ جديد- عربي.

9. وظائف موعوديان- چاپ جديد- فارسي و عربي.

10. پاسخ بافته ها -

نقدي بر انديشه هاي شبستري- فارسي.

11. انتخاب برترين سيستم- نقد افكار ماركسيستي- ويرايش جديد- فارسي.

12. عبور از پرتگاه- ميزگرد و نشستني با دكتر تيجاني- عربي و فارسي.

13. نصيحتي الي شيخ الوهابية- عربي، فارسي، انگليسي، فرانسه، اردو و روسي.

14. خصائص الامراء (قسمت دوم).

15. و ده ها كتاب ديگر.

ضمناً از معظم له ده ها مقاله جهت همايش هاي علمي در دانشگاه هاي داخلي و خارجي، روزنامه ها، مجلات و سايتهاي مختلف تدوين گرديده، كه با توفيق الهي در مجموعه اي كامل تنظيم و در چند مرحله چاپ و منتشر مي گردد.

پي نوشت

(1). اعراف، 180

(2). البرهان ج 3، ص 248، ذيل آيه شريفه

(3). همان

(4). الذاريات، 56

(5). محققين مباحث ولايت و تشنگان معارف امامت را ارجاع مي دهيم به كتاب شريف و فريد «المنهج القويم» أثر كيميا اثر فقيه عظيم الشأن، آية الله سيد محمد رجايي (دام ظله)

(6). طه، 14

(7). مؤمنون، 2 و 3 – الخشوع قريب المعني من الخضوع و ضد الخضوع؛ الاستكبار (التبيان، ج 1، ذيل آيه وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ …)

(8). ولايت كليه، ص 50، نوشته عالم رباني آيت الله ميرجهاني (قدس سره) از بحارالانوار علامه مجلسي (قدس سره)، باب نادر در معرفت ائمه (صلوات الله عليهم)

(9). واقعه، 10

(10). مدثر، 42 و 43

(11). نور الثقلين، ج 8، ذيل آيه شريفه

(12). شرح لمعه، باب سبق و رمايه

(13). خيرات؛ ولايت است. نور الثقلين، ج 1، ذيل آيه: فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ

(14). بقره، 45

(15). مدثر، 42 و 43

(16). فرقان، 57

(17). شوري 23 (بگو من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نمي كنم جز دوست داشتن نزديكانم.)

(18). سبأ، 47

(19). جن، 16 (و اگر آنها (جن و انس) بر طريقه (ايمان) استقامت ورزند ما آنها را با آب فراوان سيراب مي كنيم.)

(20). فصلت،

30 (كساني كه گفتند پروردگار ما خداوند يگانه است سپس استقامت كردند)

(21). فتح 26 (و (در مقابل) خداوند آرامش را بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود، آنها را به كلمه تقوي ملزم ساخت.)

(22). آل عمران، 39-45

(23). بقره، 37 – بقره، 124

(24). زخرف، 28

(25). مائده، 35

(26). و يا اعتقاد به اسلام با قبول ولايت شما كامل و تمام مي شود، همانطور كه قرآن پس از ابلاغ ولايت مي فرمايد:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي

(27). البرهان، ج 7، ص 243

(28). زيارت وارث

(29). جمعه، 9 (اي كساني كه ايمان آورده ايد! هنگامي كه براي نماز روز جمعه اذان گفته مي شود به سوي ذكر خدا بشتابيد.)

(30). بقره، 2

(31). زخرف، 28 (او كلمه ي توحيد را كلمه ي باقيه در اعقاب خود قرار داد.)

(32). هود، 86

(33). الرحمن، 27-26 (تمام كساني كه روي آن (زمين) هستند فاني مي شوند، و تنها وجه خدا باقي مي ماند.)

(34). احزاب، 33

(35). واقعه، 79

(36). بقره، 2

(37). رعد، 43 – عن ابي سعيد خدري قال: سألت رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم عن قول الله تعالي: «و من عنده علم الكتاب» قال: «ذلك اخي علي بن ابي طالب»

(شواهد التنزيل، جلد 1، صفحه ِ 307، همراه چهار روايت ديگر به نقل از عبدالله بن عطا، ابن حنفيه، ابن عباس، ابي صالح)

(38). اعراف، 43

(39). قال رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم: إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ عزّوجلّ وَ عِتْرَتِي كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَي الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَ إِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا مَا ذَا تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا

(مسند احمد، جلد 3، صفحه ي 18، و جلد 2، صفحه ي

17/ كنزل العمال، متقي هندي، حديث 944 و احاديث بعد از آن)

عن زيد بن ارقم قال: قام رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم يوماً خطيباً فحمدالله و اثني عليه ثم قال: ألا أيُّهَا النّاسُ، فَإِنَّما أنا بَشَرٌ يوشِكُ أن يَأتِيَ رَسولُ رَبّي فَاجيبَ، وأنَا تارِكٌ فيكُمُ ثِقلَينِ أوَّلُهُما كِتابُ اللّهِ، فيهِ الهُدي وَالنّورُ، فَخُذوا بِكِتابِ اللّهِ وَاستَمسِكوا بِه فَحَثَّ عَلَي كِتَابِ اللَّهِ وَ رَغَّبَ فِيهِ.

ثُمَّ قَالَ: وَ أَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي

صحيح مسلم، طبع سعودي، كتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل علي بن ابي طالب عليه السلام

سنن دارمي، دارالكتب العربي، جلد 2، صفحه ي 524، حديث 3316

قال رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم: … فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِي الثَّقَلَيْنِ؟ قَالُوا وَ مَا الثَّقَلَيْنِ، يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! قال: كِتَابُ اللَّهِ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَ طَرَفُهُ بِأَيْدِيكُمْ فَاسْتَمْسِكُوا بِهِ وَ لَا تَضِلُّوا وَ الْآخَرُ عِتْرَتِي و إِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ نبأني أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فسألت ذلك لهما ربي فلا تقدموها فتهلكوا و لا تقصروا عنهما فتهلكوا و لا تعلوهم فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ مَنْ كُنْتُ أَوْلَي بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِيٌّ وليه اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.

كنزالعمال، متقي هندي، حديث 957

(40). بقره، 143 (شما را امت ميانه اي قرار داديم (در حد اعتدال كه ميان افراط و تفريط هستيد) تا گواه بر مردم باشيد.)

(41). البرهان، ج 1، ص 344 (ما امت ميانه هستيم).

(42). اسد الغابه، ج 4، ص 31

(43). حج، 27 (و مردم را دعوت عمومي به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاي لاغر از

هر راه دور (به سوي تو) بيايند.)

(44). حمد، 6

(45). نساء، 59

(46). ابراهيم، 37 – تفسير نورالثقلين، ج 6، ص 111 را نگاه كنيد (پروردگارا من بعضي از فرزندانم را در سرزمين بي آب و علفي در كنار خانه اي كه حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را بر پاي دارند، تو قلبهاي گروهي از مردم را متوجه آنها ساز.)

(47). ابراهيم، 37

(48). قال رسول الله صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».

اين روايت و نظائر معنوي آن: (بِغَيْرِ إِمَامٍ، لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، و …) در مدارك عامّه نظير: صحيح مسلم، ج 3، ص 1478؛ كتاب الامارة؛ تفسير ابن كثير، ذيل آيه ي شريفه ي «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ ينابيع المودة، ج 3، ص 456 نقل شده است.

(49). نورالثقلين، ج 3، ص 490، ذيل آيه ي شريفه ي 35 ابراهيم

(50). توبه، 119 (فخر رازي مفسر معروف عامه مي نويسد: «كسي كه جايزالخطاست واجب است به كسي كه معصوم است اقتدا كند و معصومين همان كساني هستند كه خداوند آنان را صادقين ناميده است؛ لذا اين آيه دلالت مي كند بر اين كه افراد جايز الخطا واجب است كه با معصومان از خطا، همراه باشند تا اينان، مانع خطاي آنان بشوند و اين معنا، در هر زماني ثابت است؛ لذا در هر زماني بايد معصومي وجود داشته باشد و إلا اين دستور، تكليف به ما لايطاق است.»

تفسير رازي، جلد 16، صفحه ي 221

مصادري همچون:

شواهد التنزيل، جلد 1، صفحه ي 259، حديث 350 الي 357،

تاريخ مدينه ي دمشق، ترجمه ي علي بن ابي طالب عليه السلام، ج 42، ص 361؛

مناقب خوارزمي، منقبت 273؛ فتح

القدير شوكاني، ج 2، ص 502؛

صواعق المحرقه ابن حجر، ص 150؛

ينابيع المودة، ج 1، ص 348 و 358؛

الدرالمنثور سيوطي ج 4، ص 316؛

روح المعاني آلوسي، ج 11، ص 40

و … به انحصار مفهوم «صادقين» در وجود مقدّس اهل بيت پيامبر اكرم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم اذعان نموده اند.

(51). آل عمران، 191

(52). اعراف، 69 (پس نعمتهاي خدا را به ياد آوريد.)

(53). آل عمران، 164

(54). زخرف، 45، شواهد التنزيل، ج 2، ص 156

(55). اشاره به آيه ي نور، سوره ي نور

(56). آل عمران،61

(57). قصص، 5 (اراده ي ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين منت گذاريم، و آنها را پيشوايان و وارثين روي زمين قرار دهيم.)

(58). مائده، 67 (و اگر تبليغ ولايت ننمايي رسالت او را انجام نداده اي.)

(59). تفسير ثعلبي، ج 8، ص 61

(60). بحارالانوار، ج 23، ص 235

(61). صافات، 24 (آنان را متوقف كنيد زيرا مسؤولند. بعضي جاها «وقف» به معني متعدي مي آيد و بعضي جاها لازم استعمال مي شود، مصدر متعدي وقف است و مصدر لازم وقوف.)

(62). الرحمن، 27

(63). ينابيع المودة، ج 2، ص 76 و 229 – كنزل العمال، حديث 32894

(64). ينابيع المودة، ج 2، ص 79، ناشر: دارالاسوه

(65). ينابيع المودة، ج 1، ص 370، ناشر: دارالاسوه

(66). قدر، 1

(67). اهلبيت كليد مشكلها، ص 226

(68). اشاره به حديث «من مات» كه در صفحه ي 28 مدرك آن را آورديم.

(69). انفال، 62 (او همان كسي است كه تو را با ياري خود و مؤمنان تقويت كرد.)

(70). شواهد التنزيل، ج 1، ص 224

(71). طه، 124، شواهد التنزيل، ج 1، ص 378

(72). محمد، 9

(73). زخرف، 45

(74). شواهد التنزيل، ج 2، ص 159

(75). مائده، 5

(76). نورالثقلين، ج 2، ص 200

(77).

بقره، 126

(78). ابراهيم، 35

(79). آل عمران، 97

(80). رعد، 28

(81). اشاره به حديث سلسلة الذهب:

قال علي بن موسي الرضا عليه السلام: سَمِعْتُ أَبِي مُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه و آله يَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ عليه السلام يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ:

«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»:

«لا اله الّا الله دژ محكمي من است؛ پس هر كس كه در قلعه و دژ من در آيد، از عذابم در امان است». پس چون مركب حضرت حركت نمود، بر ما (محدثان نيشابور) بانگ بر آورد: «به شروطش و من از شروط آنم». بحارالانوار، جلد 49، صفحه ي 123

(82). سوره نور، آيه نور

(83). اعراف، 157

(84). فرقان، 48 و 49

(85). اسراء 9

(86). جنة العاصمه، آيت الله ميرجهاني (قدس سره)، ص 149

(87). روم، 30

(88). بقره، 138

(89). خوانندگان گرامي را به نتايج مطالعات دكتر اِموتو، دانشمند ژاپني پيرامون تأثير كلمات و اخلاق و ضمير انسان بر آب ارجاع مي دهيم.

(90). بقره، 238

(91). رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: هر كه فرزندي از او متولد شد، بايد كه اذان در گوش راست او و اقامه در گوش چپ او بگويد، اين كار باعث مي شود او از شرّ شيطان در امان باشد.

حلية المتقين، ص 124

92. صواعق المحرقه، ج 2، ص 260

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109